........
 
دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 19:53 ::  نويسنده : 4lirezash

عشق يعني پاک بودن در فساد / آب ماندن در دماي انجماد . . .

.

در شادي من شريک باش اي ساعت / در فکر لباس شيک باش اي ساعت

تعجيل بکن ، دلم برايش تنگ است / کم عاشق تيک و تاک باش اي ساعت . . .

.

کل اسم هاي تو موبايلم رو به اسم تو تغيير دادم

حالا هرروز بهم زنگ ميزني

يکبار هم نه ، چند بار ، تازه تغيير صداهم ميدي

من که ميدونم تو هم دلت تنگ منه  . . .

.

هميشه در رياضيات ضعيف بودم

سالهاست دارم حساب ميکنم چگونه من بعلاوه ي تو ، شد فقط من  . . .

.

تو که با ديگرانت بود ميلي / چرا يادت مرا بشکست خيلي ؟

مگر قصدت پريشاني ما بود / که عشق ما نشد مجنون و ليلي . . . ؟

.

با اينکه ازم دوري اما هر وقت دستمو ميزارم رو قلبم ، ميبينم سر جاتي !

.

باران که مي بارد همه چيز تازه مي شود

حتي داغ نبودنِ تو . . .

.

اگر تنهايي ام چشم مرا بست / اگر دل از تنم افتاد و بشکست

فداي قلب پاک آن عزيزي / که در هر جا که باشد ياد ما هست . . .


.

قدِ تو به عشق نميرسيد

غرورم را زير پايت گذاشتم تا برسد ، اما باز هم نرسيد . . .

.

گـفـت : بـگـو ضـمـايـر را

گـفـتـم : مــَن مـَن مـَن مــَن مَــن مــَن

گـفـت:فــقـط مــن ؟

گـفـتـم: بـقـيـه رفـتـه انـــد . . .

.

دگر درد دلم درمان ندارد / مسير عاشقي پايان ندارد

مرا در چشم خود آواره کردي / نگاهت دور برگردان ندارد . . .

.

رشته ي محبت را بايد به ضريح دلي بست که خيال کوچ کردن نداشته باشد . . .

.

دلم درد مي کند

انگار

خام بودند

خيال هايي که به خوردم داده بودي  . . .

.

يارم از بهر فراقت به کجا سر بزنم / شوق ديدار تو دارم ، به کجا پر بزنم . . . ؟

.

 امان از اين بوي پاييزي و آسمان ابري ، که آدم نه خودش ميداند دردش چيست

و نه هيچ کس ديگر ، فقط ميداند که هرچه هوا سردتر ميشود ، دلش آغوش گرم ميخواهد .

.

نيمه ي گمشده ام نيستي که با نيمه ي ديگر به جستجويت برخيزم

تو تمام گمشده ي مني . . .

.

شايد با هم بودن سخت تکرار شود

اما به ياد هم بودن را هر لحظه ميتوان تکرار کرد . . . .

.

بي سر و پايم سر وپايم توباش

مانده ي راهم ره و هادي تو باش

گر برهند عالم و آدم ز من

آبر و عزّت و جاهم تو باش . . .

.

در دلم حس غريبي ست که يک مرغ مهاجر دارد

و چه اندوه عجيبي ست که در خلوت دل

ياد يک دوست نباشد که تو را غرق تماشا سازد . . .

.

قلبم تهي ز شوق و رنگ / قلبم را جنگ آب و نهنگ

قلبم تباه ز تاريکي و ننگ / قلبم مرده درآغوش سنگ . . .

.

پاهايم را که درون آب مي زنم، ماهي ها جمع مي شوند

شايد اين ها هم فهميده اند / عمري “طعمه روزگار”بوده ام . . .

.

بي تو اما عشق بي معناست ، مي داني؟

دستهايم تا ابد تنهاست ، مي داني؟

آسمانت را مگير از من ، که بعد از تو

زيستن يک لحظه هم ، بي جاست ، مي داني؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تنهـــــTaNhAeـــــایی
درباره وبلاگ

هر چند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم. یاد گرفتم به خاطر **ی که دوسش دارم باید دروغ بگم. یاد گرفتم هیچ وقت هیچ ** ارزش ش**تن غرورمو نداره. یاد گرفتم تو زندگیم به اون که بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم. یاد گرفتم گریه های هیچ ** رو باور نکنم. یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم. یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 63
بازدید کل : 17600
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1