سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, :: 21:57 ::  نويسنده : 4lirezash

از تو انتظار نداشتم منو تنها بزاري/بري و رو وعده هاي طلاييت پا بزاري

از تو انتظار نداشتم دستمو رها کني/من واست بميرم و تو به ديگري نگاه کني

باورم نميشه که من از خدا تو رو بخوام/تو واسه يکي ديگه شب ها خدا خدا کني

از تو انتظار نداشتم زير حرفات بزني/عينک نا مهربوني روي چشمات بزني

تو ميگفتي همه ي عشقتو زندگيت منم/حالا ميخواي بري و خط روي رويات بزني

از تو انتظار نداشتم بسپرمت دست خدا/بگي راه ما دوتا از اولش بوده جدا

از تو انتظار نداشتم بشي رام سرنوشت/منو بفرستي جهنم و خودت بري بهشت

از تو انتظار نداشتم که ازم دوري کني/همه ي محبت هارو از روي مجبوري کني

از تو انتظار نداشتم که فراموشم کني/مثل شمعي عشقمو فوت کني، خاموشم کني

از تو انتظار نداشتم منو ساده بشکني/سنگ بي وفايي رو به قلب خسته ام بزني

هيچکي جرات نميکرد اسم مارو جدا بگه/به گوش آسمونا رسيده بود مال مني

از تو انتظار نداشتم خوشي هامو خواب کني/خونه ي طلايي آرزومو خراب کني

دوست دارم خودت بگي آخه کي باورش ميشه/تو به جز من عشق ديگه اي رو انتخاب ميکني...



جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, :: 21:44 ::  نويسنده : 4lirezash


چــــــــیست فــــرق آدمـــی بـــا جانــــور...؟
تا کـــــه می نـــــازد به خــــــود از آن بـشر...! 

آدمـــــی را گـــــر نبــــود ایـــــن امـــــــتیاز...
بــــــود بــــیش از جانــــــور غـــرق نـــــیاز...!

هســــت ایــــن نیــــروی مـــمتاز بـــــــــشر
عقــــــل دور انــــــدیش و آینــــده نگـــــر...؟

در شـــــگفتم مــــن چـــــرا ایــن بــرتری...؟
گشــــته در او مایــــــه وحـــــشلیگــــری...!

در طــــــبیعت بــــــی گــــمان هـــر جانــــــور
هســــت در هنـــگام سیری بی خطــــــر...!

مــــن نـــــمی دانـــــــم - نـــــمی دانــــم...

چرا نوع بشر وقت سیری می شود خون خوارتر...؟!

بـــــــــــــــر مـــــیــــــان جنــــگـــل دور و دراز
هـــــــــیچ حیوان دیده ای هم جــنس باز...؟!

هـــــــــیچ شــــــیری دیده ای در بیشـــه زار
جـــــــــمع شــــیران را کـــشد بالای دار...؟!

هـــــــــیچ گــــــــــرگی بوده که از بحــر مقام
گـــــــــــرگ ها را کرده باشد قتــل عــام...؟!

هـــــــــیچ مـــــــــــاری دیده ای با زهــر خود
کشــــــته ها بـــــــرپا کند در شــهر خود...؟!

هـــــــــیچ میـــــــــمون ساخته بمب اتــم..!
تــــــا کـــه هستی را کند از صحنه گـــم...؟!

دیده اید......؟؟؟

دیـــــــــــــده ای هــــــــرگز الاغـــــــی بارور 
مــــــــــــین گــــــــذارد کار زیر پای خـــر...؟!

هــــــــــــــــــیچ اسبی دیده ای غـــیبت کند
یـــــا به اســــــــــب دیگــــری تهمت زند...؟!

هــــــــــــیچ خرسی آتــــش افروزی کن...؟!

یـــــا گــــــــــرازی خــانمان ســوزی کند...؟!

هــــــــــــیچ گاوی رو دیده اید که از اعـــــتیاد 
داده گــــاو و گــــــاوداری را به بـــــــــــاد...؟!

پس چرا......؟؟؟

پــــــس چـــــــــرا انسان با عقـــل و خـــــــرد
آبــــــــــروی دام و دد را مــــــــی بـــــرد...؟!

پــــــس بــــــــــود دیـــــــــــــوانه بـــی آزارتر
زان که محــــروم است از عقل بـــــــشر...؟!

مولوی.......

مــــــــــــــــولوی استاد حکمت در جــــــــهان
کــــــــرده بس این نکته را شیرین - بــیان...؟!

آزمــــــودم عقـــــــــــل دور اندیــــــــش را...
بــــــــد از این دیوانه ســــــــازد خویش را...؟!

زیــــن سبب آن کــس که می نوشد شراب...
تا شــود لایــعقل و مســــت و خــــــراب...؟!

چــــــون شــــود از عقـــــل حیلت بی خبــر...

پس شرف دارد ......

پس شـــــرف دارد به شــــیخ حــیله گــر...؟!

پس شـــــرف دارد به شــــیخ حــیله گــر...؟!



جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, :: 10:27 ::  نويسنده : 4lirezash



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 9:55 ::  نويسنده : 4lirezash

هر چند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم. یاد گرفتم به خاطر **ی که دوسش دارم باید دروغ بگم. یاد گرفتم هیچ وقت هیچ ** ارزش ش**تن غرورمو نداره. یاد گرفتم تو زندگیم به اون که بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم. یاد گرفتم گریه های هیچ ** رو باور نکنم. یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم. یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:عاشقانه, :: 9:48 ::  نويسنده : 4lirezash

        تونل ها همیشه به ادم نشون میدن که راهی هست

 

                                           حتی در دل سنگ



چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 21:50 ::  نويسنده : 4lirezash

نفسي براي ماندن ندارم

اميدي به فردا ندارم

ميداني چرا ?چون كسيو ديگه ندارم.



سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 14:32 ::  نويسنده : 4lirezash

یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش کنیم چون خرد میشه میشکنه و آهسته میمیره . یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما تکیه کرده سرش درد نگیره یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عمل کنیم . یادمون باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره . یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت چون زندگیش رو ازش میگیریم



دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 19:53 ::  نويسنده : 4lirezash

عشق يعني پاک بودن در فساد / آب ماندن در دماي انجماد . . .

.

در شادي من شريک باش اي ساعت / در فکر لباس شيک باش اي ساعت

تعجيل بکن ، دلم برايش تنگ است / کم عاشق تيک و تاک باش اي ساعت . . .

.

کل اسم هاي تو موبايلم رو به اسم تو تغيير دادم

حالا هرروز بهم زنگ ميزني

يکبار هم نه ، چند بار ، تازه تغيير صداهم ميدي

من که ميدونم تو هم دلت تنگ منه  . . .

.

هميشه در رياضيات ضعيف بودم

سالهاست دارم حساب ميکنم چگونه من بعلاوه ي تو ، شد فقط من  . . .

.

تو که با ديگرانت بود ميلي / چرا يادت مرا بشکست خيلي ؟

مگر قصدت پريشاني ما بود / که عشق ما نشد مجنون و ليلي . . . ؟

.

با اينکه ازم دوري اما هر وقت دستمو ميزارم رو قلبم ، ميبينم سر جاتي !

.

باران که مي بارد همه چيز تازه مي شود

حتي داغ نبودنِ تو . . .

.

اگر تنهايي ام چشم مرا بست / اگر دل از تنم افتاد و بشکست

فداي قلب پاک آن عزيزي / که در هر جا که باشد ياد ما هست . . .


.

قدِ تو به عشق نميرسيد

غرورم را زير پايت گذاشتم تا برسد ، اما باز هم نرسيد . . .

.

گـفـت : بـگـو ضـمـايـر را

گـفـتـم : مــَن مـَن مـَن مــَن مَــن مــَن

گـفـت:فــقـط مــن ؟

گـفـتـم: بـقـيـه رفـتـه انـــد . . .

.

دگر درد دلم درمان ندارد / مسير عاشقي پايان ندارد

مرا در چشم خود آواره کردي / نگاهت دور برگردان ندارد . . .

.

رشته ي محبت را بايد به ضريح دلي بست که خيال کوچ کردن نداشته باشد . . .

.

دلم درد مي کند

انگار

خام بودند

خيال هايي که به خوردم داده بودي  . . .

.

يارم از بهر فراقت به کجا سر بزنم / شوق ديدار تو دارم ، به کجا پر بزنم . . . ؟

.

 امان از اين بوي پاييزي و آسمان ابري ، که آدم نه خودش ميداند دردش چيست

و نه هيچ کس ديگر ، فقط ميداند که هرچه هوا سردتر ميشود ، دلش آغوش گرم ميخواهد .

.

نيمه ي گمشده ام نيستي که با نيمه ي ديگر به جستجويت برخيزم

تو تمام گمشده ي مني . . .

.

شايد با هم بودن سخت تکرار شود

اما به ياد هم بودن را هر لحظه ميتوان تکرار کرد . . . .

.

بي سر و پايم سر وپايم توباش

مانده ي راهم ره و هادي تو باش

گر برهند عالم و آدم ز من

آبر و عزّت و جاهم تو باش . . .

.

در دلم حس غريبي ست که يک مرغ مهاجر دارد

و چه اندوه عجيبي ست که در خلوت دل

ياد يک دوست نباشد که تو را غرق تماشا سازد . . .

.

قلبم تهي ز شوق و رنگ / قلبم را جنگ آب و نهنگ

قلبم تباه ز تاريکي و ننگ / قلبم مرده درآغوش سنگ . . .

.

پاهايم را که درون آب مي زنم، ماهي ها جمع مي شوند

شايد اين ها هم فهميده اند / عمري “طعمه روزگار”بوده ام . . .

.

بي تو اما عشق بي معناست ، مي داني؟

دستهايم تا ابد تنهاست ، مي داني؟

آسمانت را مگير از من ، که بعد از تو

زيستن يک لحظه هم ، بي جاست ، مي داني؟



دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 19:38 ::  نويسنده : 4lirezash

http://love-ali.loxblog.com/upload/love-ali/image/672dsasd.jpg



دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 19:33 ::  نويسنده : 4lirezash

کل اسم هاي تو موبايلم رو به اسم تو تغيير دادم

حالا هرروز بهم زنگ ميزني

يکبار هم نه ، چند بار ، تازه تغيير صداهم ميدي

من که ميدونم تو هم دلت تنگ منه  . . .



دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 19:32 ::  نويسنده : 4lirezash

با اينکه ازم دوري اما هر وقت دستمو ميزارم رو قلبم ، ميبينم سر جاتي !



دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:غم, :: 19:29 ::  نويسنده : 4lirezash

دختره از پسره پرسيد: من خوشکلم؟ پسر گفت: نه!
دختره گفت: دوستم داري؟ پسره گفت: نه!
دختره گفت: اگه بميرم برام گريه ميکني؟ پسره گفت: اصلآ!
دختره چشماش پر از اشک شد، هيچي نگفت.
پسره بغلش کرد و گفت: تو خوشکل نيستي، زيباتريني، تو رو دوست ندارم بلکه عاشقتم،
اگه تو بميري برات گريه نميکنم چون منم مي ميرم!!!



سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, :: 19:7 ::  نويسنده : 4lirezash

گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید،
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه برای اینکه ببینی چه کسانی اهمیت داده و به خود زحمت می دهند که این دیوار ر
ا بشکنند...

-اگه یه روز حس کردی تو یه زمان عاشق دونفری دومی رو انتخاب کن چون اگه واقعا عاشق اولی بودی به عشق دومی گرفتار نمی شدی!



سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, :: 19:5 ::  نويسنده : 4lirezash
مـــــــــــــرد است دیگر...
گاهی تند میشود گاهی عاشقانه میگوید..
مـــــــــــــرد است دیگر..
غرورش آسمان و دلش دریاست...
تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد..
... تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده..
تو چه میدانی از هق هق
شبانه او که فقط خودش خبردارد و بالشش؟...
مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد


 

 

نگاهی‌ عمیق به تقویم سر رسیدش
فهمید وقت تفریح سر رسیده

 

سر در گم تو کوچه‌ها سرگردون
کاش میشد خدا قدیما رو برگردون

 

گذشته‌هایی‌ که تو زمان حال مرده
جوونی‌ که تو چشماش یه فرد سالخورده

 


 

و اون قربانی منم که حالا تقریبا باختم
از آدمای اطرافم اهریمن ساختم

 

از پدر مادر هیچ خیری وقتی‌ من نبینم
انتظار داری دیگران رو اهریمن نبینم؟

 

عشق رو از کجا ببینم من با 2 تا چشمم؟
از پدر مادری که میخوان جدا بشن؟

 

به ما که رسید دنیا دهن باز کرد
درد رو ریخت رو سرم و من رو برانداز کرد

 

من تو دلم از شما داشتم تصویر با هم
تیکّه پاره شدم از این تصمیم ناحق

 

وقتی‌ دنیا اینو که مخصوصاً بسوزم
چی‌ کار کنم؟ دلمو با نخ سوزن بدوزم؟

 

این دفعه منم که دارم شما رو نصیحت می‌کنم
من یه مردم که دارم دائماً وصیت می‌کنم

 


یه بار هم دنیا رو از نگاه من ببینین
یه بار هم شده پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر من یه راه حل بچینین
بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم

 

یه بار دنیا رو ا زنگه من ببینین
یه بار پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر هم یه راه حل بچینیم
بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم

 

می‌خوام بدونم شما چه کاری برام کردین؟
به جز اینکه فردای منو خراب کردین؟

 

نمی‌خوام برم پی‌ مواد و خلاف سنگین
ولی‌ بخدا یه خطّ صافه نوار مغزیم

 

نه ناله نه داد واو هوار نداره تاثیر
دعوای شبای تباهم تمام مستی

 

منو یادتون رفته خیلی‌ حواس پرتین
امید منو شما نقش بر آب کردین

 

من دیوانه ور تشنه نوازشم
نمی‌خوام منو دعا کنین تو نماز شب

 

تو خواسته هامو همه? نیاز‌ها رو دیدی
بگو جواب این فرزند بی‌ آزار رو میدی؟

 

بابا تو بت منی یعنی‌ تو خود منی
حال می‌کنم وقتی‌ میبینم دور همیم

 

بدون شما تنهامو دریغ از یه دوست
به خودم میگم که تو آتیش حقیقت بسوز

 

یه بر هم دنیا رو از نگاه من ببینین
یه بر هم شده پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر من یه راه حل بچینین
بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم

 


یه بار هم دنیا رو از نگاه من ببینین
یه بار هم شده پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر من یه راه حل بچینین
بیاین دستامونو در کنار هم بگیریم

 

یه بار دنیا رو ا زنگه من ببینین
یه بار پای صدای من بشینین
بیاین بخاطر هم یه راه حل بچینیم
بیاین دستامونو در کنار هم بگه

 


خیلی‌ وقته این سوال توی مغزمه از قدیم
چرا؟ چرا رفتین تو اون محضر لعنتی؟

 

یعنی‌ سوال که نه کلی‌ عقده تومه
که توی شب‌های تنهاییم مثل جغد شومه

 

من یه جوون ضعیفم دلم بی‌ طاقته هنوز
چرا اینجام وقتی‌ نداشتین لیاقت منو؟

 

باشه، بالا سر منم یکی‌ هست ببین
منو از خدا گرفتین میخواین به کی‌ پس بدین؟

 

به این جماعت گرگ؟ این امانت توست
مادر این ثمر بیداری شبانته خوب

 

چقدر جلوی دیگران بخوام راز داری کنم؟
چقدر من توی دستای شما پاسکاری شدم؟

 

چقدر از ترس بعد از جدایی توهم بگیرم؟
چقدر دیگران منو به چشم ترحم ببینن؟

 

منو ببین یه بیمارم یه بی‌تاب یه قریب
بچه نیستم واسه گریه هم یه تی‌ تاپ بخرین

 

مادر قصه‌هات بودن  واسه ما دوای درد
که آخرش میمردن همه آدمای بد

 

با طلاق شما منم میشم آدم بده
بیا خوبی‌ کن و بد بودن رو یادم نده




سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:دلت مثل یه دریاست,یاس,تکست روز, :: 18:39 ::  نويسنده : 4lirezash

حتما الان با خودت میگی تو چی میدونی؟
از دردی که نداری واسه چی میخونی؟
میدونم و حق داری اینو بهم بگی ولی
عشق به هم زبون میتونه باشه دلیلش
تو حرفای دلت آه...سینه سوزن
وقتی که تن تو سوراخ میشه زیر سوزن
منتظری که برسه روز سلامتی
حاضری اونو به 100 کیلو طلا ندی
تقسیر تو نیست که شدی بستری
حرف همه ی آدمارو از بری
هه..خود من که سر تورو با این حرفا بردم
دنیا رو فحش میدم با یه سرما خوردن
چه برسه به تو که ...هههه..چی بگم؟
وسرازیری به سوی درد با شیب کم
ولی خدا دردای مارو دیده
آخرش اونه که به دست ما دارو میده

دلت مثل یه دریاست
امیدواری به فردایی که
تموم میشه دردات
وقتشه غم از دلت برداری

دلت مثل یه دریا
امیدواری به فردایی که
تموم میشه دردات
وقتشه غم از دلت برداری

خیلی وقتا میشه که با توئه این واژه
که چرا من باید سرنوشتم این باشه؟
دور ما پر شده از این همه چرای بی جواب
تنها امید میتونه باشه چراغ این شبا
تو این مسیر پر پیچ و خم و پر سراب
روبرو شدی تو حالا با یه پل خراب
خودتو به راحتی به دست باد نسپر همنشین
تا که بتونی به راحتی از پل رد بشی
وقتی که دردا میگیره زیر یه خم
تورو میکوبه روی زمین و میگه بخند
به این میگن بدل توی فن کشتی
یعنی تو درداتو با خنده کشتی
توی کلمه ی ای کاش حبس نشو
کاش رو کاشتن ولی سبز نشد
جمع کن حالا یه مشتی جوک دور خودت
بخند تا خودت باشی دکتر خودت
هه..هه

دلت مثل یه دریاست
امیدواری به فردایی که
تموم میشه دردات
وقتشه غم از دلت برداری

دلت مثل یه دریا
امیدواری به فردایی که
تموم میشه دردات
وقتشه غم از دلت برداری



دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 22:11 ::  نويسنده : 4lirezash

صورت خسته نگران، بی‌ آرامش و مریض

که قایم شده بود زیر آرایش غلیظ

زخمی از خاطرات تلخ دیروز

چشم میدوخت به خیابون سرد بی‌ روح

با تحمل سنگینی‌ نگاه آدما

ادامه میداد او به راه ناتمام

و اولین بار برای آخرین راه

هه بهتره بگم که آخرین چاه

تنها، دو دل‌ ، تو فکر و با تعجب

دنبال چی‌ بود؟ پول یا توجه؟

تو روزگاری که هر کسی‌ دنبال آشناست

آشناست دخترک میگرد پی‌ یه فرد ناشناس

که از اون غریبه‌ها یه عده ماییم

آروم اشاره زد که شیشت رو بده پایین

فقط میتونیم امشب رو با تو باشیم و بس

این رو گفت و نشست و در ماشین رو بست

پسر می‌خواست سر صحبت رو وا کنه زود

تیکه مینداخت و منتظر واکنش بود

ولی‌ دخترک صداش رو نمیشنید

تو دنیایی بود که به سادگی‌ نمی‌شه دید

دیدی که بعضی‌ وقت‌ها بغضی تو گلوته؟

نمی‌خوای گریه کنی‌ جلو کسی‌ که پهلوته

هی‌، امان از این زمان

زمانی‌ که دیگه برد توان از این زبان

 

بی‌ همراه و بیهوده رهسپار این راه بی‌ نور و همصدا

سپرده خود رو به دست باد اسیر زندون لحظه ها

تو دلش درد‌های بیکران خسته از حرف‌های دیگران

اسیر مرد‌های بی‌ مرام و اشک می‌‌باره باز

 

پسر گفت لعنت به این بخت بد

خونه ی ما می‌‌مونه واسه ی وقت بعد

سعی‌ نکن با سکوتت زیر پوستم بری

اگه پایه‌یی‌ میتونیم خونه‌ دوستم بریم

خوب حاضری با ۲ نفر باشی‌ یا نه؟

معلومه که رفتار دخترک ناشیانست

سوال تکرار شد، حاضری باشی‌ یا نه؟

و دختر به فکر یک شب و یک آشیانست

گفت بریم، من که همه چی‌ رو از دم باختم

گناهش پای اون‌ها که من رو پس انداختن

عصبانی‌ از خاطرات خاموش قدیمه

پی‌ محبت میگرد توی آغوش غریبه

تو خونه‌یی‌ رشد کرد که عشق نبود

جای عشق، فحش و مشت و زیر چشم کبود

پدری که جلوی مشکلات مختلف ضعیفه

فقط زورش میرسه به دختر ظریفش

با خودش گفت پشتم به کیا قرصه؟

خانوادم؟ اونا رو خدا بیامرزه

اون موقع کی‌ بود احترام به حرفش بزاره؟

حالا مجبوره که تنش رو به حراج بزاره

 

بی‌ همراه و بیهوده رهسپار این راه بی‌ نور و همصدا

سپرده خود رو به دست باد اسیر زندون لحظه ها

تو دلش درد‌های بیکران خسته از حرف‌های دیگران

اسیر مرد‌های بی‌ مرام و اشک می‌‌باره باز

 

ببین، تو این قصّه‌ها رو میشنوی و میری

بعد چند بار شنیدن ازش میگذری و سیری

ممنون از اونی‌ که به دیگری صدام رو پاس داد

بگذریم، بریم سراغ ادامه داستانی که

امروز نوشتنش رو مود من بود

این یه دردیه که به خیلیا بوده مربوط

کوه غم بود، ولی‌ یه نور انبوه

پشت کوه واسه ناا امیدی زوده هنوز

کاری ندارم به اینکه کارش خلاف شرعه

ولی‌ واسه رابطه‌ها اول علاقه شرطه

وگرنه یه روح که روی جسمی‌ سوار

چطور تو آغوشی بره وقتی‌ حسّی نداره؟

تو این روزگار درد ناک و سیاه بی‌ شرم

ای کاش بگه نگاه در من پیاده میشم

راه برای ادامه دادن زیاده بی‌ شک

ای کاش بگه نگاه در من پیاده میشم



میدونم برای کسه دیگه میشی ، اما من باز تو رو دوست دارم

از کنارم خیلی ساده رد میشی و میری ، ولی من این سادگیتو دوست دارم

دوست دارم خوشحال باشی ،  حالا با هر کی که میخوای باشی

خوشحالیت آرومم میکنه ووو داغونم میکنه درده دوریت

پس با من بمون ، نزار بمونم تنها با درده دوریت

خاطراتت نمیشه فراموش، چون دارم حسه خاصی براشون

...

بقیشو بعدن میگم D:



دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:تکست دونی , تکست جدید , دانلود تکست ,مرجع تکست, :: 12:28 ::  نويسنده : 4lirezash

داشتی میرفتی اروم اروم زیر بارون

پس چرا ندیدین شما زیر پاتون؟

دلت سنگ شده بود نمی دیدی کسی

برو برو ندارم دیگه بهت حسی

پستید شماها

تقاصمو ازش بگیر خدایا

عذابتو بفرست واسه این بی مروت

خار ذلیلش کن تو دست یه بی محبت

يه روز ميبينم جون مي كنه عشقت پيشم

با اون بودي چشمام توي چشمت بي شرم

من ديگه دارم داغونه عشقت ميشم

واسه دورنگيت بهت ميزنم اخر نيشم

 

 

ادامه تو ادامه مطلب



ادامه مطلب ...




این درسته تسلیم آره تو هستی. گرفتی دیگه تصمیمو بارتو بستی
وقتی که بدترین خاطره هات .به تو میگه که دیگه باید خاتمه داد
سراسر وجودتو خدشه دار شد.شاکی از مادری که بچه دار شد
به این دینا اومدی شدی ناخوانده وارد.حالا هم میخوای بشی نارانده خارج
کسی به زندگیه تو وارد نشد.عمرتو به مو رسیدو پاره نشد
ولی حالا خودت میخوای اونو پاره کنی.ولی دست نگر دار این کاره تو نیست
میخوای بمیری تا که بدونن بلکه قدرت.یه شعر بنویسن رو سنگ قبرت
بگن حرفاش بین همه گنگ بود بیچاره. یکی سر خاکت کمپوت بیاره؟
فکرت میکنه دلو قانع. که جونت رو زمین گروگانه
ولی بس کن الان عصبی هستی.این نمیتونه باشه نظر اصلیت!

تو میدونی که سکوت بدنت .برابر با شکست و سقوط وطنت
نرو... که رفتنت .دیگه بستن در دفتر آینده هاست
تو میدونی که طلوع بدنت به طرف مرگ یعنی غروب وطنت
بمون با من بتاز.پاینده باش. آینده هارو با من بساز


واسه چی داری مرگتو طلب میکنی؟فکرتو اینه ؟تو داری عقب میمونی
ببین همه چی حله فقط میدونی.الکی داری وقتتو تلف میکنی
خصلت آدما اینه فراموش کارن.اگه تو بری یکی دیگرو در آغوش دارن
اینارو میدونی حالا میخوای باز تو بری؟نکنه که میخوای به دشمنات فاز بدی
پشت سرت زدن.همه بات بدن.لحظه هات هدر.. رفتو. باز عقب موندی از همه.لحظاه هات غمه و رنگ ماتمه و وقتم مام کمه
متاسفانه غلطه راه تو سوی درکه.رهسپار هدف مرگبار که منم.100 بار به سرم زد تا که قدم بردارم به طرف مرگ وای غلطه نه!!!



تو میدونی که سکوت بدنت .برابر با شکست و سقوط وطنت
نرو... که رفتنت .دیگه بستن در دفتر آینده هاست
تو میدونی که طلوع بدنت به طرف مرگ یعنی غروب وطنت

بمون با من بتاز.پاینده باش. آینده هارو با من بساز


میگی بازم یاس الکی رفت رو سن؟ببین اشک بعد رفتنت 7 روزه

حالا چی شده واسه مرگ چراغت سبزه؟واسه نجات رسیده همین یه راه به مغزت؟
میخوای خودتو بکشی بری که چی؟شیطونو لعنت کنو بگیر بشین
فک میکنی وقتی بری اون دسته پل .فرشته ها منتظرن با دست گل؟
نه مطمئن باش از این خبرا نیس.خیلی رفتنو تو هم یه نفر از لیستی
پاشو حالا بتوکن گردو خاکتو.بترکون جهان سردو ساکتو
پاشو .بگو خیلی مونده خسته شم.خودکشیم واسه تو داره کسر شان
دردامو در سر وقتشو بخونیم. که وقتی رسیدیم بالا قدرشو بدونیم
دردا دارن میکنن با تو دس رشته بازی.چیزی دور نمیمونه از چشم قاضی
پس .بگو فردایی باز هم هست.بگو این سختیا بازندس
بگو فک میکنی از تو شکست خوردم.تو فک بکنی از تو یه دس بردم



تنهـــــTaNhAeـــــایی
درباره وبلاگ

هر چند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم. یاد گرفتم به خاطر **ی که دوسش دارم باید دروغ بگم. یاد گرفتم هیچ وقت هیچ ** ارزش ش**تن غرورمو نداره. یاد گرفتم تو زندگیم به اون که بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم. یاد گرفتم گریه های هیچ ** رو باور نکنم. یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم. یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 72
بازدید کل : 17609
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1